پنج شنبه / ۹ مرداد ۱۳۹۳ / ۱۲:۳۵
سرویس : اقتصاد
کد خبر : ۵۰۰۵۹
گزارشگر : ۱۰۰۶
سرویس اقتصاد
مهدی جاویدپور، سردبیر اقتصادی

دخل و خرج شهرنشینان

و سال قبل کجا بودید؟ چه می‌کردید؟ درس می‌خواندید؟ در آستانه ازدواج بودید؟ چشم‌انتظار تولد نخستین فرزندتان بودید؟ عزیزی را از دست دادید؟ شغل‌تان را عوض کردید؟ بازنشسته شدید؟

شاید یکی از این اتفاقات برای شما افتاده باشد، شاید هم نه. ولی سال 1391، برای جامعه ایران سال پرالتهاب و پرهیجانی بود؛ احتمالاً تغییرات سریع اقتصادی مثل رشد شدید قیمت ارز، تحریم‌ها و تهدیدهای بین‌المللی علیه ایران و تحولات سیاسی در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری که گاه و بیگاه فضای کشور را تحت تاثیر قرار می‌داد، چیزهایی هستند که در ذهن ایرانیانی که این سال را در داخل کشور گذرانده‌اند، باقی‌مانده؛ اما اینها همه چیزی نبود که در سال 91 بر اقتصاد و اجتماع ایران گذشت. برای ما که در متن این تحولات زندگی کرده‌ایم، بسیاری از تغییرات محسوس نبوده است، اما اگر این یک سال را در سفری خارجی گذرانده بودیم که هیچ ارتباط و خبری از ایران به دست‌مان نمی‌رسید، وقتی در پایان سال به ایران بازمی‌گشتیم، چه چیزهایی را متفاوت می‌دیدیم و چه چیزهایی از نظرمان بدون تغییر مانده بود؟

مرکز آمار ایران سعی کرده تصویری از آنچه در این سال بر جامعه ایران گذشته است، به دست بدهد.

 

در سال 91، هزینه‌های یک خانواده ایرانی، بیشتر از دو سه سال قبلش اضافه شد. اگر در سال 89، هر خانواده شهری 6/14 درصد بیشتر از سال قبل خرج کرد و در سال 90 مخارجش 7/16 درصد زیاد شد، در سال 91 اوضاع سخت‌تر بود: در این سال، «متوسط هزینه خالص یک خانوار شهری» با 8/23 درصد رشد، به 16 میلیون و 430 هزار تومان رسید؛ یعنی سرپرست هر کدام از 5/15 میلیون خانواده شهری ایرانی، اگر می‌خواست زندگی‌ای در سطح متوسط جامعه ایران برای خانواده‌اش فراهم کند، باید ماهانه حدود یک میلیون و 400 هزار تومان درآمد می‌داشت.

از این پول، تقریباً 400 هزار تومانش خرج خورد و خوراک ماهانه اعضای خانواده می‌شد و یک میلیون تومان باقی‌مانده پای سایر هزینه‌ها می‌رفت. بزرگ‌ترین هزینه غیرخوراکی شهرنشین‌ها همیشه اجاره خانه (یا اقساط وام مسکن یا امثال آن) بوده که در سال 91، سهمی 46‌درصدی از هزینه‌های غیرخوراکی خانوارهای شهری داشته است. یعنی هر خانواده شهری به طور متوسط بیش از 450 هزار تومان برای این کار خرج کرده است. کرایه ماشین (یا آن طور که در آمارهای رسمی می‌گویند: هزینه‌های «حمل و نقل و ارتباطات») 8/14 درصد از آن یک میلیون تومان ماهانه را به خود اختصاص داده: نزدیک 150 هزار تومان. سهم خرید کفش و لباس چیزی حدود ماهی 60 هزار تومان بوده و هزینه‌های دوا و درمان دو برابر این رقم: حدود 120 هزار تومان. پولی هم که خانواده‌های شهری در سال 91 خرج «تفریح، سرگرمی و خدمات فرهنگی»‌شان کرده‌اند، در ماه حدود 40 هزار تومان بوده است: مثلاً به اندازه 10 بلیت سینما یا چند‌جلد کتاب.

از 400 هزار‌تومانی که شهری‌ها هر ماه پای خوراکی داده‌اند حدود 100 هزار تومانش به قابی‌ها رسیده و نزدیک 90 هزار تومانش به نانوایی‌ها؛ کمی کمتر از 50 هزار تومان خرج لبنیات و تخم‌مرغ شده و کمی بیشتر از 60 هزار تومان خرج میوه و سبزی.

 

دخل و خرج برای سرپرستان حدود شش میلیون خانواده روستایی اما کمی سخت‌تر بود. آنها که در سال 89، با رشد 5/15‌درصدی هزینه‌هایشان روبه‌رو شده و در سال 90 افزایش 6/22‌درصدی هزینه‌ها را تحمل کرده بودند، در سال 91 افزایش هزینه بیشتری را متحمل شدند: «متوسط هزینه خالص یک خانوار روستایی» در این سال با 8/28 درصد رشد، به 10 میلیون و 820 هزار تومان رسید؛ یعنی هر ماه زندگی در روستاها برای هر خانوار متوسط بیشتر از 900 هزار تومان خرج برداشت.

در روستاها، هزینه خورد و خوراک ماهانه به طور متوسط 380 هزار تومان بوده؛ نه‌چندان کمتر از شهرها. اما از 520 هزار تومان باقی‌مانده، فقط 150 هزار تومان برای تامین سرپناه خرج شده؛ یک‌سوم شهرها. با این حال به نسبت شهرها، سهم بزرگ‌تری از پول روستاییان پای کرایه ماشین رفته: حدود 20 درصد از هزینه‌های غیرخوراکی یا به عبارتی 104 هزار تومان. روستایی‌ها در ماه بیشتر از 50 هزار تومان -به ازای هر خانواده- خرج کفش و لباس کرده‌اند و پول دوا و درمان‌شان هم کمی بیشتر از 70 هزار تومان بوده است.

سیر کردن شکم اعضای خانواده در روستا به نظر آسان‌تر از شهر می‌رسد، اما اگر سرپرست یک خانوار روستایی باشید، شاید از این قضاوت دلخور شوید. از 380 هزار تومان پولی که سرپرست خانوار روستایی هر ماه خرج خورد و خوراک خانواده‌اش کرده، 85 هزار تومانش را گوشت خریده، 95 هزار تومان نان خریده، حدود 60 هزار تومان میوه و سبزی و کمتر از 40 هزار تومان لبنیات و تخم‌مرغ.

در سال 91، خرج دوا و درمان هم در شهرها و هم در روستاها، نسبتاً زیاد بود. دست کم از پولی که پای میوه و سبزی و لبنیات می‌رفت بیشتر بود. اما چرا؟ دلیلش را احتمالاً باید در میزان امکانات بهداشتی و پزشکی موجود در کشور پیدا کرد.

در این سال تعداد موسسات درمانی کشور (شامل بیمارستان، زایشگاه و آسایشگاه) کلاً 850 تا بوده که در مجموع 131 هزار تخت ثابت داشته‌اند. حدود 90 هزار تخت این بیمارستان‌ها (نزدیک به 70 درصد) دولتی بوده و قاعدتاً با قیمتی مناسب‌تر از 13 هزار تخت خصوصی. 27 هزار تخت هم در اختیار موسسات وابسته به تامین اجتماعی، بانک‌ها یا خیریه‌ها بوده است. جمع و تفریق این تعداد بیمارستان و تخت بیمارستانی نشان می‌دهد سهم هر هزار نفر از جمعیت ایران 7/1 تخت بیمارستانی بوده و به ازای هر 100 هزار نفر، تقریباً یک بیمارستان وجود داشته است.

پس دسترسی مستقیم به این بیمارستان‌ها چندان آسان نبوده. ببینیم اوضاع درمانگاه‌ها و کلینیک‌ها و مراکز بهداشت چطور بوده: از 11 هزار و 200 مرکز بهداشتی و درمانی موجود در کل کشور، نزدیک 8700 تا دولتی بوده‌اند، 1400 تا خصوصی و 1100 تا هم متعلق به نهادهای عمومی. از مجموع همه این مراکز (شامل بیمارستان‌ها و درمانگاه‌ها و بقیه) 8200 واحد در شهرها کار می‌کرده‌اند و نزدیک سه هزار واحد در روستاها. البته در روستاها نزدیک 18 هزار خانه بهداشت هم بوده که بیشتر به کار خدمات اولیه بهداشتی-‌درمانی می‌آمده، تا ارائه امکانات پزشکی جدی. علاوه بر اینها، 9500 داروخانه، 5200 آزمایشگاه، 3200 مرکز پرتونگاری و 5300 مرکز توانبخشی هم در کشور فعالیت داشته‌اند.

در سال 91 تعداد کل پزشکان فعال ایرانی کمی بیشتر از 34 هزار نفر بوده که 14 هزار و 500 نفرشان پزشک عمومی بوده‌اند و 15 هزار و 200 نفرشان پزشک متخصص. اما اگر وضع دندان‌هایتان خراب است، نباید خیلی تعجب کنید؛ کل دندانپزشکان فعال در ایران در سال 91 کمتر از سه هزار نفر بوده است.

تعداد پیراپزشکان البته در این سال نزدیک 204 هزار نفر بوده است که آمار قابل توجهی است.

با همه این حرف‌ها، سهم مناطق مختلف کشور از خدمات بهداشتی-‌درمانی در سال 91، همچنان همان نشانه‌های محرومیت سنتی را در خود داشته است: استان‌های سیستان و بلوچستان، البرز و خراسان جنوبی کمترین سرانه تخت‌های بیمارستانی را داشته‌اند (همه کمتر از یک تخت به ازای هر هزار نفر جمعیت) و استان‌های یزد و تهران و سمنان در بالای جدول قرار گرفته‌اند.

اگر در سال 91 بچه‌دار شده‌اید، خوب است بدانید که امید به زندگی فرزندتان در زمان تولد، 2/73 سال بوده که آمار بدی نیست. نرخ مرگ و میر مادران در هر 100 هزار تولد هم در این سال 5/19 نفر بوده که این یکی هم آمار قابل قبولی به نظر می‌رسد.

 

حالا فرض کنیم که به جز این فرزند متولد سال 91، شما فرزندان دیگری هم دارید؛ مثلاً یک دانش‌آموز. اگر او دانش‌آموز مقطع ابتدایی بوده، در سال تحصیلی 92-91 با حدود شش میلیون و 850 هزار دانش‌آموز دیگر هم‌قطار بوده. اگر در مقطع راهنمایی درس می‌خوانده، دو میلیون و 200 هزار هم‌دوره‌ای داشته و اگر دبیرستانی بوده، با سه میلیون و 500 هزار نوجوان در سراسر ایران همراه بوده است.

از کل دانش‌آموزان ایرانی در سال 91 معادل 47 تا 48 درصدشان را دختران تشکیل داده‌اند و بقیه پسر بوده‌اند؛ آماری که نشان می‌دهد هنوز دخترانی هستند که به هر دلیلی از آموزش عمومی محروم می‌شوند. 

(پنج شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۳) ۱۲:۳۵

پست الکترونیک را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید


خبر 1

خبر برگزیده

بازار ارز

سرویس نمایشگاه و همایش‌ها